شعر طنز(دم بخت)
شعر طنز(دم بخت)
دختري هستم به سن سی و سه
فارغ از درس و کلاس و مدرسه
مدرك لیسانس دارم در زبان
دارم از خود خانه و جا و مکان
مرغم و خواهم ز بهر خود خروس
مانده ام در حسرت تاج عروس
مبل و اسباب و لوازم هر چه هست
پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت
هست موجود و جهازم کامل است
پول نقد و زانتیا هم شامل است
هرچه گوئی هست و تنها شوي نیست
بر سرم گیسو و زلف و موي نیست
ترسم از بی شوهري گردم تلف
بر دهانم آید از اندوه کف
نظر بده تا دل من شاد کنی نظر ندادی الهی باد کنی